پرش به محتوا

رابرت کیوساکی

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
(تغییرمسیر از کتاب زن پولدار)
رابرت تورو کیوساکی
کیوساکی در ۲۰۲۳
زادهٔ۸ آوریل ۱۹۴۷ ‏(۷۷ سال)
هیلو، هاوائی
محل زندگیسکاتزدیل، آریزونا
نژادژاپنایالات متحده آمریکا دورگه ژاپنیآمریکایی
شهروندیایالات متحده آمریکا آمریکایی ژاپنی
پیشهتاجر، سرمایه‌گذار، نویسنده، معلم، خلبان
کارهای برجستهکتاب پدرپولدار پدر بی پول، بازی گردش مالی
همسر(ها)کیم کیوساکی (۱۹۸۵– ۲۰۱۷)
وبگاه

رابرت تورو کیوساکی (به انگلیسی: Robert Toru Kiyosaki) (زاده ۸ آوریل ۱۹۴۷) سرمایه‌گذار و نویسنده کتاب پدر پولدار پدر بی‌پول است.

زندگی شخصی[ویرایش]

رابرت کیوساکی در هاوایی به دنیا آمد و در همان‌جا بزرگ شد. او چهارمین نسل از یک خانوادهٔ دورگه ژاپنیآمریکایی است. خانواده‌اش ترکیبی از مدرسان ممتاز و برجسته مملکت بودند. پدرش رئیس آموزش و پرورش ایالت هاوایی بود. رابرت پس از پایان دوره دبیرستان، در نیویورک به ادامه تحصیل پرداخت و پس از به پایان رساندن دانشگاه، به نیروی تفنگداران دریایی آمریکا پیوست و به عنوان افسر و خلبان هلیکوپترهای سنگین نظامی به ویتنام رفت.[۱]

همسر او کیم کیوساکی است که به رابرت کیوساکی در نوشتن کتاب‌هایش کمک می‌کند.[۲]

کیوساکی در کتاب پدر پولدار، پدر بی پول می نویسد:

من دو پدر داشتم، یکی پولدار بود و دیگری بی پول. اولی تحصیلکرده و باهوش بود؛ او مدرک دکتری داشت و دوره چهار ساله دانشگاه را در کمتر از دو سال به پایان رسانده بود. سپس به دانشگاه های استانفورد، دانشگاه شیکاگو و دانشگاه شمال غرب برای ادامه تحصیل عالیه رهسپار شده و در تمام دوران دانشجویی، از کمک هزینه تحصیلی بسیار خوبی برخوردار گردیده بود. پدر دیگرم، حتی کلاس هشتم ابتدایی را تمام نکرده بود. هر دوی آنان، در حرفه هایشان موفق بودند و تمام عمرشان را به سختی کار کرده بودند. هر دو درآمد قابل توجهی داشتند. با این وجود، یکی از آنان، تمام عمر از نظر مالی تقلا می کرد. دیگری یکی از ثروتمندترین مردان هاوایی بود. یکی وقتی مرد، ده ها میلیون دلار برای خانواده اش، سازمان های خیریه و کلیسایش به جا گذاشت، حال آنکه دیگری پس از مرگش مقروض بود. هر دوی آنان، قوی، خردمند، توانا و بانفوذ بودند. هردویشان به من نصایحی می کردند اما نصایحشان تفاوت داشت. هر دو به تحصیلات بالای دانشگاهی معتقد بودند لیکن رشته پیشنهادیشان یکی نبود. اگر فقط یک پدر می داشتم، می بایست نصیحتش را یا قبول کنم یا نکنم. داشتن دو پدر، به من این امکان را داد که بتوانم به تقابل نظرات مختلف بپردازم؛ یکی دیدگاه های مردی پولدار و دیگری نقطه نظرات مردی بی پول. من به عوض اینکه به سادگی، آن نظرات را بپذیرم یا رد کنم، ناخودآگاه به مقایسه، تفکر بیشتر و سپس انتخاب آنها پرداختم. مشکل اینجا بود که در آن زمان، هنوز پدر پولدارم، پولدار نشده بود و دیگری بی پول نگردیده بود. هر دوتایشان تازه در شرف شروع کارهایشان بودند و هر دو در میان پول ها و خانواده هایشان، دست و پا می زدند. اما در همان زمان هم، اختلاف نظر زیادی روی موضوع پول داشتند. به عنوان مثال، یکی از پدرها می گفت: عشق به پول، ریشه همه شرارت ها است. دیگری عقیده داشت: فقدان پول، ریشه همه شرارت هاست. برای من، به عنوان یک پسر جوان، داشتن دو پدر قدرتمند که هردویشان نفوذ بالایی روی من داشتند، بسیار عذاب آور بود. تقابل نقطه نظرات آنان، بویژه هنگامی که موضوع مالی در میان بود، بقدری زیاد می نمود که من کنجکاوانه، محو و فریفته آن می شدم و مدت زمان زیادی به گفته های هر کدامشان فکر می کردم. بیشتر اوقات فراغتم به این می گذشت که از خودم سوال هایی اینچنینی بکنم و عکس العمل نشان دهم: چرا او این حرف را زد؟ و سپس سوال مشابهی در مورد حرف های پدر دیگرم. خیلی مشکل تر از آن بود که فقط به راحتی بگویم: بله، حق با اوست. من با حرفش موافقم. و یا به سادگی با گفتن این جمله حرف او را رد کنم: آن مرد، نمی فهمد دارد از چه چیز سخن می گوید. بعلاوه، داشتن دو پدر که من به هردویشان عشق می ورزیدم، وادارم کرد که به فکر فرو روم و سرانجام یک شیوه تفکر در دراز مدت، بسیار با ارزش تر از آن بوده است که در آن زمان به سادگی، به قبول یا عدم قبول یکی از نقطه نظرات آن دو بینجامد. یکی از دلایلی که پولدارها، هر روز پولدارتر و بی پول ها، بی پول تر شده و اقشار متوسط، در میان قرض و قوله هایشان دست و پا می زنند، این است که موضوع پول، فقط در خانه مطرح می شود، نه در مدرسه. اکثر ما، توسط والدینمان با پول آشنا می شویم. بنابراین، یک پدر و مادر بی پول چه چیزی در این خصوص می تواند به بچه هایشان آموزش دهند؟ آنان به سادگی ابراز می کنند: در مدرسه بمان و خوب درس بخوان. ممکن است بچه های آنان با نمرات بالایی از مدارس فارغ التحصیل شوند اما برنامه ریزی مالی شخصیشان بسیار فقیرانه است. و زمانی این برنامه ریزی فرا گرفته شده است که بچه هنوز کوچک بوده. در مدارس، هیچگونه آموزشی در خصوص پول، به بچه ها داده نمی شود. مدارس، عموما بر روی آموزش های تحصیلی و مهارت های تخصصی تکیه دارند. به همین دلیل است که بانکدارها، پزشکان و حسابدارهایی که با نمرات بالا از دانشگاه ها فارغ التحصیل شده اند، هنوز در امور مالی و مهارت های اقتصادی زندگیشان، لنگ می زنند. بخش عمده شک و تردید مالی ما، به دلیل این است که سیاستمداران بلند مرتبه مان که دارای تحصیلات عالیه و مقامات رسمی دولتی هستند، نه تنها برای تصمیم گیری های مالی و اقتصادی، آموزش درستی ندیده اند بلکه شاید اصولا هیچگونه آموزشی در این زمینه ندیده باشند. به هزاره جدید که نگاه می کنم، عموما در این اندیشه فرو می روم که وقتی جمعیت ما، بالغ بر میلیون ها نفر شود که همگی شان نیازمند مساعدت های مالی و پزشکی باشند، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ طبیعتا آنها برای دریافت این حمایت های مالی، به دولت یا خانواده هایشان تکیه خواهند کرد. زمانی که هزینه های بیمه و بازنشستگی ته بکشد چه اتفاقی خواهد افتاد؟ چگونه انتظار داریم یک جامعه، نجات پیدا کند در حالیکه آموزش های مالی به کودکان را، تنها به عهده والدینشان گذاشته ایم؟ والدینی که اکثریتشان یا بی پول هستند و یا در آینده، اینچنین خواهند شد. من به دلیل این که دو پدر بانفوذ داشتم، توانستم از هردویشان در این خصوص، چیزهایی یاد بگیرم. مجبور بودم به نصایح هر دو فکر کنم و در این ارتباط، بینش با ارزشی از قدرت و تاثیر افکار هر کدام در زندگی هایشان، به دست آوردم. به عنوان مثال، یکی از پدرهایم عادت به گفتن این جمله داشت: من نمی توانم از عهده مخارج برآیم. پدر دیگر، گفتن این جملات را قدغن کرده بود و در عوض می گفت: چگونه می توانم از عهده مخارج برآیم؟ اولی یک عبارت بود و دومی یک پرسش. اولی تو را تبرئه می کرد و دومی به تفکر وا می داشت. پدری که بعدا به سرعت پولدار شد، همانی بود که عقیده داشت بیان جمله: "نمی توانم از عهده مخارج برآیم." اتوماتیک وار و ناخودآگاه مغز انسان را از حرکت باز می دارد. اما با مطرح کردن سوال: "چگونه می توانم از عهده مخارج برآیم؟" مغز، شروع به فعالیت می کند. منظور او، همه خواسته های تو نبود. او در خصوص پرورش مغز و به فعالیت واداشتن آن، بسیار متعصب بود. چرا که عقیده داشت مغز، قدرتمندترین کامپیوتر دنیا است. " مغز من روز به روز قوی تر می شود چون مدام آن را به فعالیت وا می دارم و هرچه قدرتمند تر شود، پول بیشتری به دست خواهم آورد. " او عقیده داشت گفتن اتوماتیک وار جمله: " از عهده اش برنمی آیم. " نشانه تنبلی مغز است. گرچه هر دو پدر من به سختی کار می کردند، متوجه شدم یکی از آنان عادت دارد به مجرد روبرو شدن با موضوعات پولی، مغزش را به استراحت وا دارد، در حالیکه دیگری، مغزش را به فعالیت وا می داشت. نتیجه اش در دراز مدت، این بود که یکی از نظر مالی روز به روز قویتر شد و دیگری ضعیف تر؛ درست مانند دو انسانی که یکی، هر روز به طور مداوم به تمرینات بدنسازی می پردازد و دیگری روی کاناپه لم داده، تلویزیون تماشا می کند. تمرینات مناسب بدنی، شانس انسان را برای کسب سلامتی، بیشتر می کند و تمرینات مناسب مغزی، شانس انسان را برای کسب رفاه، بیشتر می سازد. تنبلی، امکان سلامتی و رفاه را کاهش می دهد. دو پدر من، در تفکراتشان، دارای دو نقطه نظر متفاوت بودند. یکی عقیده داشت که " ثروتمندان باید مالیات بیشتری بپردازند تا برای رفاه افرادی خرج شود که ثروت کمتری دارند." دیگری می گفت: " مالیات ها به تنبیه تولید کننده ها می پردازد، حال آنکه پاداشی است برای آنان که تولید کننده نیستند. " یکی از پدرهایم توصیه می کرد: " خوب درس بخوان تا یک شرکت خوب برای کار کردن پیدا کنی. " و دیگری توصیه می کرد: " خوب درس بخوان تا بتوانی یک شرکت خوب، درست کنی. " یکی می گفت: " علت اینکه من پولدار نیستم این است که شما بچه ها را دارم. " دیگری اذعان می کرد: " دلیلی که باید من به خاطرش پولدار شوم، شما بچه ها هستید. " یکی تشویقمان می کرد درباره پول و تجارت، سر میز شام صحبت کنیم، و دیگری صحبت از پول را سر هر غذایی ممنوع کرده بود. یکی می گفت: وقتی به پول رسیدی، آن را محکم نگه دار، مواظبش باش و ریسک نکن. " دیگری می گفت: یاد بگیر چگونه با پول ریسک کنی! " یکی عقیده داشت: "منزل ما بزرگترین و مهمترین دارایی مان است." دیگری عقیده داشت: "خانه من، یک بدهی است. و اگر منزل شما بزرگترین دارایی تان است پس خدا به دادتان برسد. " هر دو پدر من، صورتحساب ها و قبوض ماهانه شان را به موقع می پرداختند. با این وجود، یکی، قبض هایش را اول، و دیگری آخر می پرداخت. یکی از پدرها، اتکایش به این بود که شرکت یا دولت، به رفع نیازهای او و خانواده اش برسد. وی همواره نگران اضافه حقوق، بازنشستگی، بیمه درمانی، مرخصی های استعلاجی، روزهای تعطیل و دیگر جلوه های عایدی های متفرقه اینچنینی بود. او تحت تاثیر دو تن از عموهایش قرار داشت که در ارتش کار می کردند و پس از بیست سال خدمت فعال و مستمر در ارتش، از بازنشستگی و پاداش و مزایای خوبی، برخوردار می شدند. او شیفته دو حق امتیازی بود که ارتش، در اختیار بازنشستگانش می گذاشت: طرح امداد رسانی پزشکی به سالخوردگان و امتیاز خرید از فروشگاه های ارتش که کالاهایش فاقد مالیات بودند. همچنین به سیستم " حق داشتن شغل " در دوران دانشجویی، علاقه وافری داشت. نظریه حمایت از مشاغل و مزایای شغلی، گاه گاهی، به نظرش مهمتر از خود شغل می آمد. اغلب می گفت: من به سختی برای دولت کار می کنم و مستحق این مزایا هستم. " پدر دیگر، بر اعتماد به نفس مالی مطلق، تکیه داشت. او بر ضد طرز فکر " استحقاق داشتن " سخن می گفت و اینکه چگونه این چیزها باعث خلق مردمی ضعیف و در نهایت، مستمند خواهد شد. او روی کسب توانایی و تخصص و صلاحیت های مالی بسیار تاکید داشت. یک پدر، برای پس انداز چند دلار، تقلا می کرد و دیگری به راحتی، پول خلق می کرد. یک پدر به من آموزش می داد چگونه یک رزومه موثر و گیرا بنویسم تا شغل خوبی بدست آورم. دیگری یادم می داد چگونه نقشه های تجاری و مالی قدرتمندی بکشم تا بتوانم شغل هایی خلق کنم. فرزند دو پدر قوی بودن، به من اجازه داد، تاثیرات تفکرات متفاوت را، بر زندگی های افراد مختلف، مشاهده و مقایسه کنم. من متوجه شدم مردم واقعا زندگی هایشان را از خلال افکارشان شکل می دهند. به عنوان مثال، پدر بی پول من همیشه می گفت: "هرگز ثروتمند نخواهم شد." و این پیشگویی به واقعیت پیوست. از سوی دیگر، پدر پولدار من، همواره از خودش به عنوان یک مرد پولدار نام می برد. او چیزهایی شبیه به این می گفت: "من مرد ثروتمندی هستم، و ثروتمندان چنین کارهایی انجام نمی دهند." حتی یک بار پس از یک شکست مالی بزرگ که دچار افسردگی اش کرده بود، همچنان به گفتن اینکه من مرد ثروتمندی هستم ادامه داد. او خودش را با گفتن این جملات دلداری می داد: "بین فقیر بودن و ورشکست شدن، اختلاف زیادی است. ورشکستگی موقتی است اما فقر، دائمی است." پدر بی پول من می گفت: "من به پول علاقه ای ندارم." و یا می گفت: "پول، موضوع مهمی نیست." پدر پولدار من همیشه می گفت: "پول، قدرت است." قدرت تفکرات ما هرگز مورد ارزیابی یا قدردانی قرار نخواهد گرفت ولی برای من، که پسر جوانی بودم بدین ترتیب، آشکار شد که می توانم بر تفکراتم آگاهی یابم و بفهمم که چگونه خودم را ابراز کنم. من متوجه شدم علت بی پولی پدر بی پولم این نیست که کم پول درآورده، بلکه میزانش زیاد هم بوده است اما وی به دلیل باورها، تفکرات و عملکردهایش به این نقطه رسیده. به عنوان یک پسر جوان، داشتن دو پدر، باعث شد که من خوب چشم و گوشم را باز کنم و برای تفکراتی که در مورد زندگی خودم برمی گزینم، دقت نظر فراوانی داشته باشم. به گفته های کدام یک باید توجه می کردم، پدر پولدارم یا بی پولم؟ گو اینکه، هر دوی آنان برای برای آموزش و تعلیم و تربیت، انسان های قابل احترامی بودند ولی تصورات آنان در باب این که فکر می کنند چه چیزی برای یادگیری مهم تر است، بسیار تفاوت داشت. یکی دلش می خواست من سخت درس بخوانم، مدرکی بگیرم و شغل خوبی با درآمد مناسب به دست آورم. او می خواست، من تحصیل کنم تا یک متخصص شوم، یک وکیل یا یک حسابدار و یا به دانشکده اقتصاد بروم و مدرک استادی خودم را در مدیریت بازرگانی کسب نمایم. دیگری تشویقم می کرد درس بخوانم تا پولدار شوم، تا یاد بگیرم نقش پول چیست و چگونه می توانم آن را به خدمت خود درآورده، نهایت استفاده را از آن ببرم. "من برای پول کار نمی کنم." این ها کلماتی بودند که او بارها و بارها تکرارش می کرد. "بلکه پول است که برای من کار می کند!" در سن 9 سالگی، تصمیم گرفتم به این حرف ها گوش داده و از پدر پولدارم درباره پول چیزهایی یاد بگیرم. به این منظور، تصمیم گرفتم گوشم را به روی صحبت های پدر بی پولم ببندم گرچه او دارای همه گونه تحصیلات عالیه بود.[۳]

مواضع سیاسی[ویرایش]

کیوساکی در ستونی که برای مجله جتست نوشت از دونالد ترامپ نامزد جمهوریخواه انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۱۶ حمایت کرد.[۴] کیوساکی گفت که در ۲۰۰۶ نامزدی ترامپ را پیش‌بینی می‌کرده‌است. به گفتهٔ او ترامپ نامزدی است که می‌داند چطور شغل ایجاد کند و پول بسازد. او از نفوذ کافی برای اقناع کنگره برای پایین آوردن مالیات شرکت‌ها برخوردار است.[۵]

فعالیت‌های تجاری[ویرایش]

در بازگشت از ویتنام، زندگی مالی و تجاری رابرت آغاز شد. در سال ۱۹۷۷، او شرکتی را بنیان نهاد که نخستین کیف پول‌های مردانه را که ترکیبی از نایلون و ولکرو بود به بازار عرضه کرد.[۱]

وی هم اکنون یکی از سرمایه گذاران بزرگ در عرصه املاک و مستغلات است. همچنین وی به همراه همسرش کیم شرکت را برای آموزش مهارتهای مختلف مالی به نام شرکت پدرپولدار تاسیس کرده است.

کتاب‌ها[ویرایش]

  • مدرسه تجارت
  • چرا ثروتمندان دست به خاک می‌زنند طلا می‌شود؟
  • نوجوان پولدار
  • شانس دوباره
  • هوش مالی یک میلیاردر را داشته باشید!
  • اطلاعیه سرمایه داری
  • معجزه موفقیت
  • چرا می خواهیم شما هم ثروتمند شوید!
  • به فکر یک تجارت باشد قبل از اینکه بیکار شوید
  • تاکتیکهای میلیاردرهای موفق
  • مدیریت مالی موفق
  • مزیت فوق العاده ثروتمندان
  • چرا ثروتمندان ثروتمنتر می شوند؟
  • راهنمای سرماه گذاری موفق
  • سرمایه گذار موفق در املاک و مستغلات
  • اسرار املاک و مستغلات در کسب ذرآمدغیرفعال
  • چگونه از ذارایی های خود محافظت کنیم؟
  • 116 سئوال پولساز از رابرت کیوساکی
  • قصه فقر به سر رسید
  • پدر پولدار پدر پدر بی پول
  • هشت‌تان را از گرو نه درآورید
  • رازهای ناگفته مالیات
  • چگونه اولین دارایی واقعی خود را بخرید؟
  • برنامه‌ریزی برای پول
  • اهداف و انتخاب‌ها
  • چشم‌انداز بازنشستگی
  • زندگی خود را پیش از صبحانه تغییر دهید
  • چهار راه پول‌سازی
  • پیشگویی پدر پولدار
  • خودتان را اخراج کنید
  • جوان و پولدار بازنشسته شوید
  • ۱۱۰ راز رابرت کیوساکی برای موفقیت
  • بازی ثروت
  • کودک پولدار کودک باهوش
  • چرا میخواهیم شما هم ثروتمند شوید؟
  • اصول هفتگانه ثروتمندان
  • 122 شگرد سرمایه گذاری از بازی گردش مالی رابرت کیوساکی
  • چگون از تورم سود ببریم؟
  • شگردهای سرمایه گذاری در املاک

بازیها[ویرایش]

  • بازی گردش مالی(101)[۶]
  • بازی گردش مالی برای کودکان
  • بازی 202

منابع[ویرایش]

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ کیوساکی، رابرت (۱۳۹۰). کسب ثروت به روش پدر پولدار. ترجمهٔ مامک بهادرزاده، ناهید سپهرپور. آوین.
  2. "Rich Woman". Rich Dad (به انگلیسی).
  3. کیوساکی،رابرت《پدر پولدار، پدر بی پول》مترجم:مامک بهادرزاده،نشر آوین
  4. Kiyosaki, Robert (20 October 2015). "Why America Needs Donald Trump". Jetset Magazine. Retrieved 21 November 2015.
  5. Wiles, Russ (August 25, 2015). "Phoenix 'Rich Dad' author foresaw, still supports Donald Trump's candidacy". Arizona Central. Retrieved 12 January 2016.
  6. خطای یادکرد: خطای یادکرد:برچسب <ref>‎ غیرمجاز؛ متنی برای یادکردهای با نام :0 وارد نشده است. (صفحهٔ راهنما را مطالعه کنید.).